يه شب سخت براي ماماني
نزديك هاي ساعت 5 صبحه خوابم نمي بره آروم آروم اولين برف زمستاني در شهرمون داره مياد ومن خيلي پر استرس ونگرانم رادين جونم قرار بود بعد از 6 ماه مرخصي بگيرم اما به خاطر دلايلي با وجودي كه نصف راه مرخصي رو رفته بودم انصراف دادم وشروع كار رو ترجيح دادم. قرار شد روز هاي زوج شما رو پيش مامان نسرين بزارم آخه روزهاي فرد پانيا رو نگهداري مي كنه اما به اين فكر نكرده بودم كه بهم ساعت استاد كاري ندن و مجبور به تدريسي بشم كه از قبل ساعت هاش تعيين شده و حالا ناگهان ياد اين مساله افتادم نه راه پس دارم نه راه پيش موندم چكار كنم. رادين جونم فرشته كوچكم برام دعا كن . واي هيچ كي نمي دونه چرا اين جوري شدم اگ...
نویسنده :
مامان و بابا
11:10