رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

رادین همه زندگی

يه شب سخت براي ماماني

نزديك هاي ساعت 5 صبحه  خوابم نمي بره  آروم آروم اولين برف زمستاني در شهرمون داره مياد ومن خيلي پر استرس ونگرانم رادين جونم قرار بود بعد از 6 ماه مرخصي بگيرم اما به خاطر دلايلي با وجودي كه نصف راه مرخصي رو رفته بودم  انصراف دادم  وشروع كار رو ترجيح دادم. قرار شد روز هاي زوج شما رو پيش مامان نسرين بزارم آخه روزهاي فرد پانيا رو نگهداري مي كنه اما به اين فكر نكرده بودم كه بهم ساعت استاد كاري ندن و مجبور به تدريسي بشم كه از قبل ساعت هاش تعيين شده  و حالا ناگهان ياد اين مساله افتادم نه راه پس دارم نه راه پيش موندم چكار كنم. رادين جونم فرشته كوچكم برام دعا كن . واي هيچ كي نمي دونه  چرا اين جوري شدم  اگ...
30 دی 1390

نحوه شروع و ادامه غذاي كمكي

به بهانه اینکه دکتر شروع غذای جامد رو واسه رادين اجازه داد  یک مطلب مفید در اين رابطه در اين پست گذاشتم. بسم الله الرحمن الرحیم تغذيه كمكي در پايان 6 ماهگي (180 روزگي) شروع مي شود، همزمان با شروع غذاي كمكي تغذيه با شير مادر بايد همچنان مكرر و بر حسب ميل و تقاضاي شيرخوار ادامه داشته و حتي دفعات تغذيه با شير مادر افزايش مي يابد. همچنين در اين زمان بايد بر اساس نياز كودك به او آب جوشيده سرد شده داد. نحوه تغذيه تكميلي در هفته اول ماه هفتم: شروع غذاي كمكي با فزني آرد برنج است كه روز اول از يك قاشق مرباخوري يك بار در روز (مثلا" ظهر) شروع شده و كم كم به مقدار و دفعات آن متناسب با اشتهاي كودك اضافه مي شود تا نهايتا" در پايان يك هفته مقدار آن...
18 دی 1390

شروع غذاي كمكي

  رادين  جونم  امروز سومين روزي هستش كه غذاي كمكي رو براي شما شروع كردم. به توصيه دكترت با لعاب برنج واز يك قاشق  شروع كردم وقراره تا ده روز ديگه لعاب برنج بخوري .  فكر مي كردم دوست داشته باشي اما قيافه ات ديدني مي شه  وقتي بهت لعاب برنج ميدم ، كلي سر وصدا مي كني وانواع شكلك هارو در مي آري از بس بدت مياد و از سه قاشق امروزت ، فكر كنم فقط يك قاشقش وارد معده ات شد وبقيه اش رو اطراف دهنت پخش مي كردي. نتونستم ازت عكس بگيرم در اولين فرصت حتما عكس  غذا خوردنت رو مي گيرم. بالاخره آقا رادين كم كم داره موهات در مياد ، وقتي دنيا اومدي موهاي كمي داشتي اما وقتي سه ماه نيم شدي موهات خيلي سريع ريخت ، خ...
17 دی 1390

بغلي شدن رادين جونم

رادين جونم ، پسر خوبم ،حسابي بغلي شدي ومن بعضي وقت ها احساس خستگي مي كنم ، تازگيها ،كمر م هم درد گرفته. وقتي دنيا اومدي همه از جمله بزرگان فاميل ، دوستان وخيلي ها گفتند بغلت نكنم تا بغلي نشي ،همه اين عزيزان به فكر من بودند وزماني كه قرار بود سر كار برم . اما بغلت كردم چون احساس مي كردم به من نياز داري ، چون احساس مي كردم 9 ماه تمام همراه من بودي وحالا چگونه در آغوشت نگيرم . به صداي من ، به شنيدن ضربان قلبم ، به وجود من عادت كرده بودي واز بدن من تغذيه مي كردي حالا من بايد پسرم رو از همه داشته هاش محروم مي كردم و آن 9 ماه را فراموش مي كردم وفقط زمان شير خوردن در آغوشت مي گرفتم تا مبادا خودم خسته بشم اين خيلي بي انصافيه براي نوزادي كه تازه مت...
11 دی 1390

اولين جدايي + 5 ماهگي

رادينم، همه هستي من  5 ماهگيت مبارك ، خوشحالم از اينكه وارد ماه ششم زندگيت مي شي. ببخش منو كه با تاخير 5 ماهگيت رو تبريك گفتم ، آخه مادري خيلي كار دارم ، زمان امتحانات بابايي هم داره نزديك مي شه . منم كه بايد خودم رو براي يكسري كارهاي اداري آماده كنم تا بتونم 45 روز ديگه به خاطر شما مرخصي بگيرم. نمي دونستم جدايي از پسر نازم اينقدر سخته ، امروز براي اولين بار ساعت ها بدون هم بوديم. يك دوره ضمن خدمت دارم كه از امروز شروع شد ، قرار بود بزارمت خونه مامان نسرين كه بابايي موافقت نكرد وگفت پسر قند عسلش بايد پيش خودش باشه ، منم صبح ساعت 8 وقتي خواب بودي رفتم ، نمي دوني چه حالي داشتم تا حالا اين جدايي چند ساعته رو تجربه نكرده بودم ، تا ظهر يك...
10 دی 1390

4 تا 5 ماهگی

  سلام گل پسرم، قند عسلم رادین جون خیلی وقته که از کارهایی که یاد گرفتی و دلبری هات و ... چیزی ننوشتم. در این یک ماه سرمون حسابی شلوغ بود راستی بعد از زدن واکسن چهار ماهگی هم یه سرما کوچیک خوردی که خیلی زود خوب شدی اما هنوز صبح ها از خواب بیدار می شی سرفه می کنی که دکترت گفت مهم نیست. . عمه الهام وعمه رامش اومده بودند ، من وبابایی هم پیششون خونه مادربزرگ فرخنده می رفتیم ویک شب هم ، همشون خونه ما اومدند . رادینم ، حسابی در این مهمانی ها آقایی میکردی و آروم بودی.قربونت برم که این همه مهمان نوازی. یه اتفاق خوب دیگه هم افتاده که الان نمی تونم اینجا بنویسم که اونم یکمی مشغولمون کرد . رادین جونم وقتی ٤ ماه ونیم تمام شدی ، یاد گرفت...
3 دی 1390
1